پرش از ارتفاع یک کابوس

پرش از ارتفاع یڪ ڪابو๛
بـہ صدایت :
بخواب ! چیزے نیست...

خواندט یڪ ترانـہ ے غـᓄـگیـטּ
تڪ نوازے ᓄـرد ساڪسیفونیست

id line : hidden_gir1
id insta : hidden_gir1

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۹ دی ۹۴، ۱۶:۱۰ - 😎😎😎BAHAR 😎😎😎
    :)

۱۰ مطلب با موضوع «مدرسه , دانشگاه» ثبت شده است

۱۰
آذر

من یه مهربون احمقَم 

یه مهربون احمق که نمیتونه کسی رو دوست نداشته باشهِ 

من همیشه همه رو دوست داشتَم ولی تو این راه عاشق شُدم که نبایَد میشُدم الان که اینارو مینویسَم بغضم داره خَفم میکنه ولی قول دادم که هیچوقت به اشک تبدیل نشه .. اشک ریختَنم یه نشونه از کم آوردن در مقابل خواستَن یه موجوده که اگه نباشه هم توفیقی نمیکنه ، فقط اینکه دیگه نمیتونَم کاری انجام بدَم همه فکر و ذهنَم شده اون طرف ..

من برای داشتن تو نذر کردم ..

من تو رو یه فرشته فرض کردم ..

.

.

.

هیچوقت خودمو به خاطر کارایی که با خودم میکنم نمیبخشم به خاطر اشکی که همین الان رو گونم بدون اختیار سر خورد ، دیگه حتی بدون دلیلم اشکام سر میخوره روی گونم ..

برات متاسفم ای دل ساده .. تو یه مهربون احمقی از نظر من فقط .

  • دُختَر گیسو کمَند
۲۶
آبان

دانشگاه بیشتر از اون چیزی که فک میکردم خوش میگذره ...

به قول بعضیا ها ها ها ...

عشق یعنی آلاچیق همیشگی با اکیپ 5 نفرمون (فاطی و محدثه و سمیرا و فاطمه و خودم )

به علاوه اکیپ سه نفره ی بعضیا ( علی و محمد و مهدی+ بهنام )که با همه ی لجبازی و ... بازم خوش میگذره ...

کلی اتفاق جالب افتاده سر فرصت حتما باید بنویسمش ...

  • دُختَر گیسو کمَند
۱۲
آبان

داشتمــ فکر میکردمـ چـرا بایـد بین زندگـی دو نفـر در دو گوشـه ی دنـیا اینقـدر تفاوتـ باشـد 

ما تو مدرسه هایمان هیچوقـت کلاسـ رقصـ و بالـه نداشته ایمـ


هیچوقت کارگاه نجاری نداشته ایمـ 


 ما هیچوقتـ کلاسی با تمامیـ آلات موسیـقی نداشته ایمـ


ما هیچوقـت در سلف مدرسـه نچرخیده ایمـ تا در ظرفهایمـان خوراکـی هـای خوش آبـ و رنگ بریزنـد

 تا با اکیپـمان مـیزی را اشغـال کنیمـ

 و از پسر خوش قیافهـ ی تازه وارد یا مدلـ لباس دخـتر مشهـور مدرسه صحبت کنیمـ

ما هیچوقـت پارتـی اخـر سال نداشته ایمـ

 ما هیچـوقت روز اخـر مدرسـه کلاه هایـمان را بهـ هوا نیـنداخته ایمـ

 ما همیـشه برای ابروهـا و‌ناخنـ هایمان بازخواست شده ایمـ

ما هرگز نفهمیدیمـ تمیز بودنـ صورت چه منافاتـی با شخصیـت آدمـ دارد


 ما پدرمان در امـد بس که در اوج گرمـا زیــر مقنعهـ و لباس ـهای سرتاپـا تیره عـرق ریختیمـ 

ما هرگز نفهمیدیمـ جنسـ مخالفـ شاخـ و دمـ نـدارد

و مثلـ مـا ادم استـ

 و میتــوان با او بدونــ فکرهـا و نیتــ های خاکــ برســری دوست شد

و به او اعتماد کــرد ❤ 

راستشــ جنسـ مخالف هـم هرگز این را نفهمـید


ما شیرین تریــن نوجـوانی هایمان با کابوسـ کنکـور هـدر رفت

ولی کسی بهـ ما نگـفت تو دیگـر ۱۷ ساله نمیشوی 

ما قربانی خواسته هایـی شدیمـ کهـ پدر و مادرمان هرگز به آن نرـسیدند ❗

هیچکـس بهـ ما نگفـت جامعهـ هنرمنـد بیشتر میـخواهد تا مهنـدس 

هیچکس نفهمید شـب ها با رویـای ساز یا بومـ نقاشی به خواب میرویمـ 

هیچکس بهـ ما نگفـت موفقیــت پزشـکی و مهندـسی و وکالـت نیـست


هیچکسـ بهـ ما یاد نـداد عاشـق شدنـ راـ و هیچوقتـ نفهمیـدیم انسـان بودن ربـطی ندارد با کدام پـا وارد دستــشویی شـوی

  • دُختَر گیسو کمَند
۱۱
آبان
محدثه زیر پست علی توی اینستا مینویسه واآی عسیسم 
علی میاد دایرکت محدثه 
میگه سلام و از اونجایی حرف میزنه که انگار نشناخته محدثه کیه البته کمی حق داره 
محدثه عکس خودشو میزاره رو پروفایلش تا علی بفهمه 
و اینجاس اوج تند رفتن محدثه 

بهش حق میدم ولی وقتی این حرف رو بهم زد فهمیدم نصیحت هیچ فایده ای نداره 
محدثه خیلی داره تند میره و من نگرانم ..
نگران دوستی که فک میکنم جزئی از وظایفمه ..
بهش گوش زد کردم که حرفی نزنه که تهش پشیمون بشه از کارش 

اما یه حرفی بهم زد 
که مهر محکمی بود روی لبهام روی حرفایی ک از روی حق دوستی داشتم بهش میگفتم 
بهم گفت اگه ا.نم بود حاظر بودی اینجوری حرف نزنی 
هعی 

علی یه پسره که از هم ترمی های رشتون و اتفاقا در کلاس 501 با ماست
که محدثه عاشق ایشون شدن 


# میگن ادم دوستاشو خوب جایی میشناسه امروز شناختم 
  • دُختَر گیسو کمَند
۰۸
آبان
خب از لحظه ی قشنگ دیدنت میگم الان آقای مهدی خ.ب
همون لحظه ای ک روی صندلی نشسته بودی و منم داشتم میومدم اصلا نمیدونستم اونجایی وقتی سرت رو بالا اوردی دست خودم نبود هول شدم دستپاچه شدم ببخشید که پشتمو بهت کردم .به سمت در برگشتم ..
آقای دوستداشتنی من چرا یهو و بی مقدمه به دلم نشستی ؟!
چرا تمام احساسمو جمع کردی توی خودت ؟!
چرا چهره ی دلنشینت هیچوقت از ذهنم نمیره ؟! 
چرا انقدر ساکتی ؟!
چرا همیشه سرت پایینه ؟

اقای دوست داشتنی میشه قول بدی هیچوقت پنج شنبه هارو یادت نره ؟
پنج شنبه های بی تو تعطیله جمعه اس ..

  • دُختَر گیسو کمَند
۰۳
آبان

بیا قرارمان را فراموش نکنیم ..

پنج شنبه ها کلاس 501 ساعت 13:00 ..

من عاشق پنج شنبه های با تو بودنم ..

اینکه وقتی هستی و نباشی من هیچ کدوم از حرفای استاد را نفهمم مهم نیس همین ک تو باشی همین ک خیالت باشد کافیست ..

راستی پیراهن سفید چ برندازه ی قامتت بود ..

راستی هیچ میدانی پنج شنبه ی هفته ی پیش چجوری بغضم را کنترل کردم ؟!

همان موقع ک استاد خواند آقای خ.ن ؟

و بقیه گفتن نیامده ..

البته ناگفته نماند ک دیر امدی اما امدی ..

من پنج شنبه های بدون تو چه کنم ؟! 

من سر کلاس هایی ک تو نیستی میمیرم ...

ای کاش تو را اصلا ... نه نه زبانم لال 

تک تک حروف اسمت در تمام رگم جریان دارد 

# دوست دارمـ ♥


  • دُختَر گیسو کمَند
۲۶
مهر

چقدر تیپش بهش میومد حتی مدل موهاشم عوض کرده بود .. 

من هنوزم فلسفه ی سر به زیر بودنتو نفهمیدم هنوز نفهمیدم ک چرا عاشق شدم هنوز نفهمیدم چرا انقئذ مغروری هنوز نفهمیدم ک چرا هر وقت دیدمت داشتی میرفتی هیچوقت اومدنتو ندیدم ..

من عاشق خنده هاتم  .. 

ای کاش خواستن ادما داشتن ادما انقدر سخت نبود ..

دیروز ک توی راه پله دانشگاه داشتی میرفتی قلبم به تپش افتاد چقدر بده به امید پنج شنبه ها که یه دل سیر میبینمت هفتمو شروع کنم ای کاش میشد هر هفته دو تا پنج شنبه داشت..

من عاشق پنج شنبه هام عاشق اون لحظه ی خندیدنات ...

  • دُختَر گیسو کمَند
۱۷
مهر

خُـرد کُـن لامَذهـب آن کـوهِ غرورت را بگـو

دوسـتت دارم مگـر چیـزی ازت کم می‌شود...؟!


#شاعـر_بی‌اعصـاب_بوده!

  • دُختَر گیسو کمَند
۱۲
مهر

اینکه روز اول دانشگاهـ برامـ هیچ جذابتی نداشت به کنار ولی دیدن کسیکه ازش متنفرمـ گند زد به همون بی تفاوتیمـ .. اون روز هیچ فرقی با روزای دیگهـ نداشتـ ..

ااینکه روز اول دانشگاه پسرا بهمون گفتن چس ترم (ترم اولی) دیگه تهش بود خخخ

کلاسای مختلطمون اوج خنده اس خوش میگذرهـ ..

امیدوارم بتونم روزای قشنگی رو برا خودم بسازم توش ...

^_^

  • دُختَر گیسو کمَند
۰۴
مهر

دانشگاه با توجه به زمانبدی کلاسا به صورت افقی ریدهـ .. والا بوخودا

اخه من باید تا دانشگاه برم اونمـ به خاطر نیمـ ساعت کلاس اخلاق اسلامی ؟!منکه نمیرمـ .. دیروزم ک به ما نگفتن اصن کلاسی تشکیل شده خلاصه جلسه ی اول از دو تا کلاس تخصصی غیبت خوردیم 

هعی خدا اصن معلوم نیس فازشون چیهـ 

زنگ زدمـ قسمت اموزش همچین حرف میزنه انگار داره منو دولوپی میخوره .. اخرشم به زنیکه گفتم بیا منو بخور بعدشم قطع کردمـ ... حالا دیگه فهمید یا نفهمید زیاد مهم نیس 

دوشنبه هم برم کلاس توجیهی ... به قول فاطمه فک نکنم بتونن مارو با یه کلاس توجیه کنن والا خخخ

  • دُختَر گیسو کمَند