من یه مهربون احمقَم
یه مهربون احمق که نمیتونه کسی رو دوست نداشته باشهِ
من همیشه همه رو دوست داشتَم ولی تو این راه عاشق شُدم که نبایَد میشُدم الان که اینارو مینویسَم بغضم داره خَفم میکنه ولی قول دادم که هیچوقت به اشک تبدیل نشه .. اشک ریختَنم یه نشونه از کم آوردن در مقابل خواستَن یه موجوده که اگه نباشه هم توفیقی نمیکنه ، فقط اینکه دیگه نمیتونَم کاری انجام بدَم همه فکر و ذهنَم شده اون طرف ..
من برای داشتن تو نذر کردم ..
من تو رو یه فرشته فرض کردم ..
.
.
.
هیچوقت خودمو به خاطر کارایی که با خودم میکنم نمیبخشم به خاطر اشکی که همین الان رو گونم بدون اختیار سر خورد ، دیگه حتی بدون دلیلم اشکام سر میخوره روی گونم ..
برات متاسفم ای دل ساده .. تو یه مهربون احمقی از نظر من فقط .