پرش از ارتفاع یک کابوس

پرش از ارتفاع یڪ ڪابو๛
بـہ صدایت :
بخواب ! چیزے نیست...

خواندט یڪ ترانـہ ے غـᓄـگیـטּ
تڪ نوازے ᓄـرد ساڪسیفونیست

id line : hidden_gir1
id insta : hidden_gir1

آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۹ دی ۹۴، ۱۶:۱۰ - 😎😎😎BAHAR 😎😎😎
    :)

هِجدَهُم

جمعه, ۲۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۸ ب.ظ

چرا تلوزیون فیلم های صحنه دار پخش 

می کند!!!!

دیشب ﭘﺪﺭﻡ ﺑﺎ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺻﺪﺍ ﻭ ﺳﯿﻤﺎ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺖ. ﻭ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺍﻣﺎ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺑﻐﺾ ﺍﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺩ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩ ﮔﺮﻓﺖ .

ﻫﺮ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﺭ ﻧﻈﺮﻡ ﺧﺸﺘﯽ ﻣﯽ ﺍﻣﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ ...

ﭘﺪﺭﻡ : ﭼﺮﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﯿﺪ؟ﭼﺮﺍ ﻓﯿﻠﻢ ﻫﺎﯼ ﺻﺤﻨﻪ ﺩﺍﺭ ﭘﺨﺶﻣﯿﮑﻨﯿﺪ؟

ﺁﻗﺎ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻭﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺩﺍﺭﻡ ..

ﺻﺪﺍﯼ ﺿﻌﯿﻔﯽ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺗﻠﻔﻦ : ﺁﻗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺷﯿﺪ . ﮐﺪﺍﻡ ﻓﯿﻠﻢ ﺻﺤﻨﻪﺩﺍﺭ؟ﻣﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﺭﺍ ﭘﺨﺶ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ؟ !!!!

ﭘﺪﺭﻡ :ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ؟ﻣﺜﻼ ﻫﻤﺎﻥ ﺗﺒﻠﯿﻐﺎﺕ ﺳﺲ ﻣﺎﯾﻮﻧﺰ .ﮐﻪ ﯾﮏﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻔﺮﻩ،ﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮕﯽ ﭼﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ . ﻭ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺟﻮﺭ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﻧﺪ .

ﯾﺎ ﺗﺒﻠﯿﻎ ﺁﻥ ﯾﺨﭽﺎﻝ ” ﺳﺎﯾﺪ ﺑﺎﯼ ﺳﺎﯾﺪ”ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺧﻮﺭﺍﮐﯽ ﻫﺎﯾﻪ ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ .ﯾﺨﭽﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﺧﺮﯾﺪﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﺠﺎ ﺟﺎ ﺩﻫﺪ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﭘﺮ ﺑﻮﺩﻥ ..

ﺁﻗﺎ ﻣﺎ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﭽﻪ ﺧﺮﺩﺳﺎﻝ ﺩﺍﺭﯾﻢ. ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﮐﻨﯿﺪ ..

ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺑﺪﻫﺪ .ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻋﺎﺟﺰﺍﻧﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ …

ﺁﻗﺎ …. ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﮐﻢ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻟﻨﺪ . ﺯﯾﺎﺩ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﻮﻧﺪ. ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺠﺎﯼ دست ﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺧﺎﺭﺟﯽ . ﻣﯿﻮﻩ ﻫﺎ ﻭ ﻏﺬﺍﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ هم ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ؟؟؟ ﯾﺎ ﺣﺪﺍﻗﻞ .ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﮐﻪ ﺑﺠﺎﯼ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﻭﯼ ﺑﺎﺯﻭﻫﺎﯼ ﺁﻥ ﺯﻧﻬﺎ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ. ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻏﺬﺍﻫﺎ ﻫﻢ ﺑﮑﺸﯿﺪ؟ ﻣﯿﺸﻮﺩ بهمراه ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﺮﺩﻥ قسمتهایی از ﻓﯿﻠﻢ. ﺻﺤﻨﻪ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ هم ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﻨﯿﺪ؟؟؟

ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯾﺴﺖ ﯾﮏ ﺷﮑﻢ ﺳﯿﺮ ﻏﺬﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﺭﺍﺳﺘﺶ رﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ . ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺷﮑﻢ ﺳﯿﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻘﺪﺭ ….ﻣﻤﻨﻮﻥ ….

ﭘﺪﺭﻡ ﺗﻠﻔﻦ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﻣﯿﮑﻨﺪ . ﻭ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﺎﻻ ﮐﺸﯿﺪﻥ پی ﺩﺭ ﭘﯽ ﺩﻣﺎﻍ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺍﺯ ﺁﺷﭙﺰﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺮﺳﺪ .

ﮐﻤﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ . ﺧﻮﺍﻫﺮﻡ ﺳﮑﻮﺕ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﮑﻨﺪ …

ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﺩﺍﺩﺍﺷﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ﭼﻪ ﮐﯿﮑﺎﯼ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺍﯼ ﻧﺸﻮﻥ ﻣﯿﺪﻩ …

ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺑﻐﺾ ﻣﺎﺩﺭﻡ ..

ﻭ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﭘﺪﺭﻡ ….

ﻭ ﻣﻦ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ؟؟ !!!

ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻫﯿﭻ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﺍﻟﻬﺎﯼ ﭘﺪﺭ ﻧﺪﺍﺷﺖ ..

ﻭ ﭼﺮﺍ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﺪ؟؟؟ !!

ﻭ ﭼﺮﺍ ﭘﺪﺭﻡ؟؟ !!!

ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ ..

ﻓﺮﺩﺍ ﺩﺭﺱ ﻋﻠﻮﻡ ﺩﺍﺭﯾﻢ ..

” ﻭﯾﺘﺎﻣﯿﻨﻬﺎﯼ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﻣﯿﻮﻩ ها”

مثل جک ها به اشتراک بذارید تا حس کنید بعضی مردم چطور زندگی میکنن :(

  • دُختَر گیسو کمَند

فقر

نظرات  (۴)

:'(
پاسخ:
هعی

همسایه دیوار به دیوار خانه تو، شهر تو، 

بهر یک لقمه نان، کلیه اش را از روی بدبختی فروخت 

من سیاسی نیستم!... 

فرزندان این مرز و بوم در اعتیاد و فساد و بدبختی غرق می شوند،فراری می شوند 

من سیاسی نیستم!... 

ثروت این مملکت همه تاراج رفت و غارت شد 

من سیاسی نیستم!... 

فساد و خرافات تا عمق استخوان در اجتماع وارد شده است 

من سیاسی نیستم!... 

۱۲ درصد زنان متاهل از فقر خود فروش شدند 

من سیاسی نیستم!... 

به فرزندان آزادی، دختران و پسران در زندان تجاوز کردند 

من سیاسی نیستم!... 

سن خود فروشی دختران از فقر زیر ۱۲ سال رسید 

من سیاسی نیستم!... 

همشهری ات سالهاست در نوبت فروش کلیه برای خرید یخچال 

من سیاسی نیستم!... 

فرزندان تو در این سرزمین از نالایقی رهبران هر روز معتاد و اعدام می شوند 

من سیاسی نیستم!... 

میادین شهرمان صحنه های جان کندن انسان ها گشته است 

من سیاسی نیستم!... 

هوای شهرمان آلوده است، خشم ونفرت آورده اند، زندگی را دزدیده اند 

من سیاسی نیستم!... 

مردم کشورمان به خاطر تفریح به قبرستان می روند 

من سیاسی نیستم!... 

هر چه زشتی و پلشتی و سیاهی است این حکومت آخوندی آورده است 

من سیاسی نیستم!... 

همه کشورهای جهان آباد و شاد می شوند و ما هر روز خراب میشویم 

من سیاسی نیستم!... 

خانه ات ویران شده، فرزندت تجاوز گشته است 

دختران ایران زمین به اعراب فروخته می شوند برای معیشت زندگی هر روز خودفروشی می کنند 

من سیاسی نیستم!!!... عجب!..... 

خانه ات سوخت، اصل و هویتت را آتش زدند، کشورت را به بیگانگان فروختند 

بازهم بگو سیاسی نیستی 

ای عزیز، یکباره بگو من انسان نیستم 

لازم نیست سیاسی باشی، اما انسان که هستی 

بی تفاوت مباش 

تو نیز قدمی بردار 

تو نیز شمعی در این تاریکی روشن کن 

مگذار ترس بر تو تسلط یابد 

بر خیز ..... 

سیاسی نباش، انسان باش، از حقوق انسان دفاع کن، از حق خودت، از اینکه تحقیر نشوی، تجاوز به روح و جسمت نشود. 

درد و رنج روح و جسم دختری که در زندان به او تجاوز شده را دقایقی تصور کن 

برای آگاهی قدمی بردار...... 

همین یک گام، مسیر پیروزی را هموار می کند...

من از درد می‌آیم، از کوچه پس کوچه هایی که در آن سایه غم همیشه گسترده است 

از جائی‌ که پدری عرق شرم بر پیشانی دارد چون باید به فرزندش بگوید ندارم 

من از جائی‌ می‌آیم دخترکی منتظر سواریست که بیاید او را به سرزمین خوشبختی‌ ببرد 

من از جائی‌ می‌آیم که مادری برای سیر کردن دخترانش خود فروشی می‌کند که مبادا دخترانش خود فروش شوند 

من از جائی‌ می‌آیم که پزشکی‌ بخاطر نداشتن پول بیمار او را به مرگ می‌سپارد 

آری از جائی‌ می‌آیم که کودکان معصومش با همان حسّ کودکانه می‌‌پرسند پدرم کو 

غافل از آنکه پدر منتظر حکم اعدام است 

من از جائی‌ می‌آیم که فرزندانش به من می‌گویند صدای مرا فریاد کن 

من ساده می‌گویم ساده می‌خوانم چرا چون ساده خواندم شعر سهراب را 

او گفت: دل‌ خوش سیری چند، ساده گفت اهل ایرانم من خانه‌ام ایران نیست 

آری از من خورده مگیر! صدای من دارد! 

تو درد را خوانده‌ای اما من خود دردم 

تو چه می‌دانی اشک یعنی‌ چه 

درد تو در بیش و کمه لذت توست 

درد من در نبود عدالت است 

درد من خدایی است که فقط زجر بنده‌هایش را می‌خواهد 

درد من شیخیست که با خون دل فرزندان ایران وضو می‌سازد 

صدای اذان او نالهٔ مادران داغدار است 

در سفرهٔ روزهٔ‌ او حق مردمان وطنم 

از من خرده مگیر من مسلمان نیستم

دل‌ شکسته 

شعره خسته 

قلب من از درد شکسته 

هم وطن، بی‌ وطنم، دست خالی‌ 

روی شالی 

قطرهٔ خونم نشسته 

تو بگو کجا رسیدیم

همرهم این جنگ سرد است 

نغمه هامان پر ز درد است 

حرف ما فریاد حق است 

هموطن عقل فلج شد 

ظالم عالم فلک شد 

درد ما درد پدر شد 

تو بگو کجا رسیدیم


هموطن دردم ایرانه 

سفرهٔ بدون نان مادر دلنگرانه 

دختران اسیر خصمند 

همگی‌ در عزا نشستند 

بی‌ صدا در خود شکستند 

تو بگو کجا رسیدیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">